★★★ باژبود ★★★

*** عرفان و هنر اسلامی ***

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ ★★★ باژبود ★★★ خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

★☆★ هنر برتر از گوهر ... ★☆★



بله ، داشتم میگفتم : علل عقب ماندگی ادبیات ما خیلی چیزهاست !
چرا ما نمی توانیم شاهکارهای ادبی مثل بینوایان - جنگ و صلح - برادران کارامازوف - دن آرام و ... خلق کنیم ؟! این یک سؤال اساسی است که عرض کردم بنده حدود 30 سال روی آن اندیشیده ام .
چرا جوانهای ما از قلم و قلمسواری فراریند ؟ چرا رمان خوانی در بین ما رواجی ندارد ؟ اگر هم باشد رمانهای زرد و بازاری و عاشقانه و پیزوری است که هیچ بار ادبی که ندارد ، بلکه کژ راهه و جاده خاکی رفتن است !
در میان نویسندگان ایرانی این فقط آقا محمود دولت آبادی بود که توانست با رمان ده جلدی " کلیدر " آبرویی برای ادبیات داستانی ما بیافریند . خود حقیر دوبار این رمان را خوانده ام و بسیار تاثیر گرفته ام . یک دوره از روی کتاب و یک دوره از روی نسخه مجازی و pdf .
به ضرس قاطع میگویم : از سال پنجم ابتدایی با کتاب داستان وارد دنیای مطالعه شدم و در آن زمان ( اول انقلاب ) با کتابهای صمد بهرنگی و نویسندگان دیگری از درد مردم و طبقات ستمدیده می نوشتند ، وارد این فضا شدم .
بخاطر جذابیتی که کتابهای پلیسی و ... اکثر رمانهای مطرح آن زمان را هم خواندم . مثل کتابهای جیمز هادلی چیز - میکی اسپیلین - آگاتا کریستی - سر آرتور کانندویل و از ایرانیها کتابهای پرویز قاضی سعید و امیر عشیری و ...
نگویید چرا کتابهای پلیسی و جنایی ؟! برای اینکه نوجوان و جوانی لذت مطالعه را درک کند و وارد این عرصه شود بهتر است اول با اینگونه کتابهای جذاب که خواننده را تا آخر دنبال خودش می کشد شروع کند . پس از مدتی که با کتاب اخت شد می تواند دنبال رمانهای مطرح و بلند هم برود .
بنده الان برای دور دوم رمان چهار جلدی " دن آرام " اثر فاخر میخاییل شولوخف را در دست مطالعه دارم . با ترجمه ی شاملو که ترجمه ی بسیار جالبی است . در اوقات تنهایی و فراغت بهترین همدم کتاب است و بس .
دعا کنیم انشا الله نسل جوان ما ، با مطالعات گسترده و زحمات زیاد و همت وافره روزی بتوانند ادبیات داستانی ما را از این رکود و احتضار نجات دهند . ما لیاقتش را داریم . پیشینه ی تاریخی ما این امر را نشان می دهد .

◆•◆ به امید آن روز انشاالله ◆•◆

[ بازدید : 421 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 9 شهريور 1397 ] [ 21:24 ] [ ★★★ مجید شجاعی ★★★ ]

[ ]

★★★ مطلب جالب انگیزناک ★★★



سلام بر همه ی اعضای فرهیخته و شریف این رسانه :

ضمن تبریک عید الله الاکبر ، عید ولایت و غدیر خم مطلب جالبی را خدمتتان نبشته میکنم :
در روزگاران نوجوانی که در زنجان مشغول تحصیل بودم ، یعنی در دوران راهنمایی ، دوستی داشتم که الان یکی از سرداران سرافراز دفاع مقدس بشمار میرود .
ایشان بسیار هنرمند و اهل مطالعه بودند . در مقطع راهنمایی آنچنان نقاشی های به سبک مینیاتور می کشیدند که معلم هنر ما آقای دویران انگشت بدهان میماند .
خلاصه یکی از روزها در دست ایشان کتاب " ضد خاطرات " اثر آندره مالرو را دیدم که در حال مطالعه اش بود . با کنجکاوی من ، مدتی در مورد کتاب و نویسنده اش داد سخن داد و گفت : نمیدانم ما که همه چیزمان درست است و غذای حلال و طیب و طاهر می خوریم ، چرا نمی توانیم آثاری فاخر مثل این کتاب خلق کنیم ؟! ولی غربیها با آن همه کثافتکاری و شرب خمر و گوشت خوک و ... چنین کتابهای جالب و آثار عجیب و غریبی بوجود می آورند !

بنده ( راقم این سطور : شجاعی ) مدتها در این مورد فکر می کردم ، یعنی راحت بگویم : مدت حدود سی سال !!! و به جواب نرسیده بودم . تا اینکه تازگیها جواب سؤالم را پیدا کردم .جواب اینست که : غربیها نظم دارند و ما ... غربیها از کودکی با کتاب هم آغوشند و ما ... غربیها اهل ذوق و هنر را تشویق می کنند و ما ... غربیها آثار ادبی کم ارزش خود را با کاغذ روغنی و براق و ... چاپ می کنند و ما ... غربیها نه مغزشان قوی تر از ماست و نه مأکولات و مشروباتشان در این امر مؤثر است . آنها چیزهایی می دانند و رعایت می کنند که ما نه میدانیم و نه رعایت می کنیم !!!

◆◆◆ تا بعد ... ◆◆◆

[ بازدید : 443 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 9 شهريور 1397 ] [ 21:22 ] [ ★★★ مجید شجاعی ★★★ ]

[ ]

◆◆◆ اتحاد ظلم و ظالم و مظلوم !!! ◆◆◆



با عرض ادب و احترام و تحیات وافره محضر انور تمامی مخاطبان گرامی این رسانه و عرض پوزش و معذرت بخاطر وقفه ای که در بروزرسانی این کانال ایجاد شده بود و آرزوی قبولی عبادات و اطاعات همه ی اعزه باستحضار می رساند :
" مدتی این مثنوی تأخیر شد // مهلتی بایست تا خون شیر شد "
اما در مورد عنوان بسیار عجیب فوق و تیتر بالا که این مقال در صدد توضیح آن است ، باید عرض شود :
اولا" این مطلب از یافته ها ( لطفا" بافته خوانده نشود !!! ) و دقت های عقلی حقیر بوده و لزوما" قابل دفاع از جانب بنده نیز می باشد .
ثانیا" نقل و بازنشر آن جهت تنویر افکار عمومی و تولید علم و دعوت به تفکر بلامانع می باشد . البته پر واضح است که ذکر عنوان منبع و نگارنده کاملا" الزامیست .

✅ ما در عالم فکر و اندیشه ی خود به این نتیجه رسیدیم که ظالم ، عین مظلوم است . یعنی فرد ی که به کسی یا چیزی ظلم می کند ، دقیقا" در همان حال و به همان کیفیت و کمیت و اندازه به خودش ظلم کرده است . به همین خاطر است که در لسان ادعیه وارد شده است که : " الهی ظلمت نفسی " .
بعنوان مثال فرد ظالمی را در نظر بگیرید که به شخص مظلومی یک سیلی می زند . همگان در چنین موقعی می گویند که این شخص ظلم کرد و ظلم او بصورت یک سیلی بود که از وی صادر و به مظلوم وارد شد . در حالیکه ما ادعا داریم ، ( یعنی بنده حقیر و نویسنده این سطور ) که این شخص بصورت ظاهر به شخص مقابل سیلی زده است . اما در عالم حقیقت و نفس الامر او همان سیلی را به همان شدت و حدت به صورت خود نواخته است . یعنی جرمی را مرتکب شده و باید به همان انداره مجازات شود . او بوجود آورنده ی صفتی در خود شده که قبلا" واجدش نبود . و آن صفت ظالم بودن است . پس در واقع به خود و خودیش ستم روا داشته است ، در حالیکه شاید مست از باده ی پیروزی ، خودش را فاتح بپندارد ، که متأسفانه اکثرا" حال و روز ظالمان اینگونه است !!!
او به خودش ستم روا داشته و لاجرم باید با توبه و انابه بدرگاه حضرت ربوبی التجا و التماس کند و های های به حال خود بگرید . که باز متأسفانه اینگونه نیست . او نه غیر ، که خودش را زده است ، هر چند متوجه نباشد . ( لطفا" خیلی خیلی دقت شود ! ) .

✅أما در مورد عکس قضیه که چطور می شود فرد مظلوم ، ظالم تلقی شود ؟!

بیان این است که : فردی که اجازه میدهد فرد دیگری به صورت او سیلی بزند ، در حقیقت عامل اصلی بوجود آمدن صفت ظالم در شخص مقابل خود اوست . یعنی تا مظلومی نباشد ، هیچگاه ظالمی هم نخواهد بود . یعنی حتی در عالم تصور نیز وجود ظالم بدون مظلوم محال است . این مظلوم است که فضا را برای ظلم و ستم و گناه ظالم فراهم می کند !!! و در واقع مسبب کیفر دیدن و عذاب ظالم ، شخص شخیص مظلوم است !!! ( باز دقت شود ! ) .
دقیقا" بخاطر همین است که امام علی علیه السلام می فرمایند : بخاطر احقاق حقتان تلاش کنید و نگذارید به شما ظلم و ستم کنند . انسان اگر بی خیال حق و حقوق خود شود ، ممکن است فردی پیدا شود و این حق را از دست او برباید ، که در این صورت توضیح دادیم که این عمل ، یک عمل نیست بلکه سه عمل است :
يک : ظلمی که به حقدار شده است .
دو : ستمی که به ظالم شده و او در گناه افتاده است .
سه : حقی که پایمال شده و از بین رفته است .
پس ، برای اینکه در دنیا و عقبی انشا الله روسفید باشیم ، بیاییم زمینه و بستر گناه و بزه را از بین برده و نگذاریم خدای ناکرده انسانی وارد این معامله ی دوسر باخت بشود .
هدف از بعثت انبیاء عظام و سفرای الهی نیز همین بوده که کمک کنند مدینه ی فاضله ای ساخته شود که نه ظلمی در آن باشد و نه ظالم و نه مظلومی .


✅ باری ، مطلب سنگین است و شرح و بسطش مجال واسع می طلبد که فعلا" موجود نیست .
تفکر و تعمق بیشتر را بر عهده ی همه ی مخاطبان فرهیخته ی این رسانه که شخصا" به علم و فضلشان معترفیم وامینهیم .

✅ والله یهدی الی سواء السبیل ✅

✨✨✨ مانا و پاینده باشید ✨✨✨

🔰 مجید شجاعی - زنجان - ساعت 3 صبح - مورخ : سیزدهم خرداد سال 1397 🔰
★ به نقل از کانال تلگرامی خودم بنام ★★★ ادب و عرفان ★★★
و به آیدی :
★★★ adaboerfan ★★★

برچسب ها: اتحاد ، ظلم ، ظالم ، مظلوم ,
[ بازدید : 673 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 13 خرداد 1397 ] [ 3:16 ] [ ★★★ مجید شجاعی ★★★ ]

[ ]

••• سیر و طیر از غیبت به حضور •••



کلمه ی شریفه " الله " که مستجمع جمیع صفات کمالیه و ثبوتیه است ، اگر همزه اش را برداریم می شود " لله " یعنی برای خدا . که معنی ملکیت میدهد . و اگر لام اول را برداریم می شود " له " که به معنی علقه و تعلق است . اگر لام آخر را هم برداریم می ماند " ه " که اشارت به حضرت عماء مطلق و غیب الغیوب دارد . حضرتی که عنقاء مغرب است . و همین " ه " است که ذکر شریف یاهوکشان عالم گشته است . " ه " را با مد اگر بخوانیم " هو " می شود .
اسرار زیادی در این رابطه وجود دارد که حقیر اکنون به همین بسنده می کنم .
قصه ها می نوشت خاقانی // قلم اینجا رسید سر بشکست .
پس معلوم است که اسم برای مقام غیبت و ضمیر نشانگر وصول به بارگاه قرب ربوبیست .
سر این معنا را در ذکر شریفه ی " لا اله الا الله " می بینیم که بعد از مداومت بسیار تبدیل به " لا اله الا انت " می گردد !!!

" دقت شود " .

تا بعد ...

برچسب ها: غیبت ، حضور ,
[ بازدید : 754 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 28 اسفند 1396 ] [ 12:37 ] [ ★★★ مجید شجاعی ★★★ ]

[ ]

◆◆◆ رابطه ی " کن وجودیه " و قیومیت ذات مبارک ربوبی ◆◆◆


■ در عرفان اسلامی رابطه ی وثیق و محکمی بین کن وجودیه و قیومیت حضرت ربوبی وجود دارد .
آیه ی شریفه ی 《 إذا أراد الله شيئا" أن يقول له كن فيكون 》 ، به کن وجودیه اشارت دارد . یعنی به محض توجه ذات مبارک حضرت حق ( عز اسمه ) و القای کلمه ی ( کن = باش ) موجودی از کتم عدم پا به عرصه ی وجود نهاده و به حلیه ی وجود آراسته می گردد .
منشأ این کلمه ی مبارکه ، عشق و حب ذات حق و اقتضای فیضان و سریان و دم رحمانی ایشان است . حضرت دوست هرچه را بخواهد و مشیتش اقتضا کند ، پا به عرصه نور خواهد گذاشت . خود او که نورالانوار و نور ازلی بوده و وجود صرف و محض و بحت می باشد ، رشحه ای از نور خود را بوسیله ی این کلمه ( کن = باش ) در کائنات می افکند .
《 الموجود ( مخلوقات ) اذا شاء الله كان و اذا لم یشأ لم یکن 》 . اعدام ظلمات محض می باشند . یعنی بو و نصیبی از وجود نبرده اند . پس هرچه هست ، جلوه و تجلی ذات اقدس اله بوده و دارای ارزش و حرمت می باشد .
برای تبیین بیشتر مطلب و مطلوب مثالی می زنیم :
یک نی را در نظر بگیرید . نی چوبی توخالی بوده و بدون صدا و نوا می باشد . اگر مرد نایی در آن بدمد ( نفخه ) ، نی به حرف و گفت و صوت درآمده و حدیث راه پر خون خواهد کرد . در لحظاتی که لبان نایی بر نی است ، نی موجد صوت می باشد و به محض جدایی لبان و دم نایی از نی ، صوت قطع می شود . پس نتیجه می گیریم که یک معیتی باید بین مرد نایی و خود نی باشد تا الحان مختلفه از نی به منصه ی ظهور برسد .
ما نیز در لحظه لحظه ی حیات خود نیازمند و محتاج معیت ذات ربوبی می باشیم . ( منظور از ما کل موجودات می باشد ) .
آیه ی شریفه ی 《 هو معکم اینما کنتم 》 ، دقیقا" بدین امر اشارت دارد . عرفای شامخین این آیه ی شریفه را برای اثبات معیت قیومی حضرت دوست مورد استناد قرار می دهند . پس در هر آن ( یک لحظه و ثانیه از زمان ) این همراهی حضرت حق با ما وجود دارد . و ما نرسد که بدین همراهی و معیت بی اعتنا و بی توجه باشیم .
شرط ادب و ادب حضور اقتضا می کند که ما نیز شکر این معیت را بنحو احسن بجا آوریم . ذکر و نماز ( که بزرگترین ذکر است ) ، بیانگر این موضوع است .جوهره ی عبودیت که کنهش ربوبیت است ، باز مشعر بدین امر است . در صورت ادامه ی این حالت انشاء الله همه مغروق بحر فنای احدیت شده و زبان حال و قالمان این خواهد بود که مثل مجنون قیس عامری که با لیلی به اتحاد رسیده بود ، به فصاد بگوییم :

《 من کیم لیلی و لیلی کیست من // ما یکی روحیم اندر دو بدن 》
《 ترسم ای فصاد اگر فصدم کنی // تیغ خود را بر رگ لیلی زنی 》.

★ ان شاء الله در مورد چگونگی ذکر و یاد حضرت یار در آینده ی نزدیک و بشرط حیات باز با شما براز خواهم نشست .

★ دعاگوی همگی شما : مجید شجاعی زنجانی ، کرمانشاه ، سیزدهم اسفندارمذ 1396 ساعت 2300

★ لازم به ذکر است که تمامی مطالب فوق غیر از دو آیه شریفه و تک بیت مثنوی از حقیر بوده و قابل دفاع است .
" موفق باشید و باشیم انشا الله تبارک و تعالی "

برچسب ها: کن وجودیه ، قیومیت ذاتی ,
[ بازدید : 5517 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 14 اسفند 1396 ] [ 9:02 ] [ ★★★ مجید شجاعی ★★★ ]

[ ]

◆◆◆ منازل و مقامات مقربان حضرت حق ( عز اسمه ) ◆◆◆



◆◆◆ نوع انسان در قرب به پروردگار داراى منازل و مقاماتى است كه عبارتند از :

۱ - مقام اهل يقين كه آنها را ( ( موقنان ) ) نامند و اين مقام حكيمان بزرگ و عالمان عظيم الشاءن است .
مقام اهل احسان كه آنها را ( ( محسنان ) ) خوانند و اين مقام كسانى است كمال علم را به زينت عمل آراسته اند .
مقام ( ( ابرار ) ) كه به اصلاح بندگان مشغولند .
مقام ( ( اهل فوز ) ) كه آنها را ( ( فايزان ) ) مى گويند و اين آخرين منزل اتّحاد است كه ( ( مخلصان ) ) نيز گفته مى شوند و بالاتر از اين چهار منزل و مقام ، براى نوع انسانى متصوّر نيست .

◆◆◆ اسباب اتّصال به حق و انقطاع از او و شقاوت :
براى رسيدن به اين منازل فوق الذكر ، به چهار خصلت نياز است :
اوّل : شوق در طلب و جويندگى .
دوّم : كسب علوم حقيقى و معارف يقينى .
سوّم : ننگ داشتن از جهل و نادانى .
چهارم : استمرار سلوك طريق فضايل ، به مقدار توان بشرى .
اين خصلتها را ( ( اسباب اتّصال به حضرت حق ) ) نيز مى گويند .

◆◆◆ و امّا عوامل انقطاع از حضرت حق و به عبارت ديگر ( ( لعنت ) ) عبارت از چهار چيز است :
۱ - سقوط و انحطاطى كه موجب اعراض و روگردانى از حق شود كه نتيجه آن ( ( استهانت ) ) است .
۲ - سقوط و انحطاطى كه موجب حجاب بين انسان و خداوند شود كه نتيجه آن ( ( استخفاف ) ) است .
۳ - سقوط و انحطاطى كه موجب رانده شدن از درگاه خداوند گردد كه ( ( خشم ) ) را
به دنبال دارد .
۴ - سقوط و انحطاطى كه موجب دورى از حق بشود كه ( ( بغض ) ) را به دنبال دارد .

◆◆◆ و موجبات اين انحطاطات و شقاوتهاى ابدى كه منجر به انقطاع گرديده است عبارتند از :
اوّل : كسالت و تنبلى كه موجب ضايع شدن عمر است .
دوّم : جهل و كم عقلى كه موجب آن بى دقّتى و عدم انديشه و فقدان رياضت نفس در مورد تعليم است .
سوّم : بى شرمى كه از لجام گسيختگى و پيروى از شهوات نفسانى ناشى مى شود .
چهارم : از خود رضايى كه از استمرار تبهكارى و ترك توبه برمى خيزد و در قرآن كريم الفاظى مثل : ( ( زيغ ؛ رَين ، غشاوت و ختم ) ) تقريبا به همين چهار معناست و اينها هركدام علاجى دارند .

◆◆◆ سخنى از افلاطون فيلسوف الهى در باب عدالت :
افلاطون الهى مى گويد : وقتى كه عدالت حاصل شود ، نور قوا و اجزاى نفس بر يكديگر مى درخشد ؛ چون عدالت مستلزم همه فضايل است . پس نفس بر اداى وظيفه خود به بهترين وجه قادر گردد . و در اين صورت انسان به بالاترين درجه قرب پروردگار رسيده است .
باز مى گويد : وسط بودن ( ( عدالت ) ) مثل وسط بودن ساير فضايل نيست ؛ زيرا هر دو طرف عدالت ظلم است ؛ يعنى ظلم عبارت از زياده طلبى و يا نقصان طلبى است ؛ چون ظالم منافع را براى ديگران كم و براى خود زياد مى خواهد و مضرات را براى ديگران زياد و براى خود كم مى طلبد . عدالت تساوى است و دو طرف تساوى زياده و نقصان و در نتيجه ، هر دو ظلم است و گرچه هر فضيلت ديگر به خاطر وسط بودن از نوعى اعتدال برخوردار است ولى اعتدال عدالت عام و شامل همه اعتدالات ديگر است .
( ( عدالت ) ) حالتى نفسانى است كه پيروى از قانون الهى را به دنبال دارد ؛ زيرا تعيين كننده همه مقادير و اوضاع و اوساط قانون الهى است . پس عادل با قانون الهى به هيچوجه در تضادّ و مخالفت نيست بلكه همواره مى كوشد كه بر طبق شريعت عمل كند ، به دليل اينكه از ناحيه شرع مساوات مى بيند و طبع او طالب اين مساوات است .

●●● تهیه و تنظیم : مجید شجاعی ●●●


برچسب ها: عرفان ، حکمت عملی ,
[ بازدید : 517 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 4 اسفند 1396 ] [ 13:39 ] [ ★★★ مجید شجاعی ★★★ ]

[ ]

★★★ عارف کیست ؟ ★★★


از عارف بیدار و عاشق دلداده ای پرسیدند : عارف کیست و حال او چیست ؟ گفت : عارف مردی باشد از ایشان و جدا از ایشان و هر ساعت خاشع تر بود ؛ زیرا به هر ساعت نزدیک تر بود و نیز عارف لازم یک حال نبود که از عالم غیب هر ساعت حالتی دیگر بر وی فرود آید تا صاحب حالات بود نه صاحب حالت و نیز ادب عارف برتر از همۀ ادب‌ها بود ؛ زیرا که او را معرفت مؤدّب است و معرفت بر سه بود : یکی معرفت توحید و این معرفت عامّۀ مؤمنان است ، دوّم معرفت حجج و بیان و این قسم معرفت حکما و علماست ، سیّم معرفت صفات وحدانیّت و این قسم مخصوص به اهل ولایت است و آنان جماعتی هستند که به دل‌های صافی خود مشاهد حقّند و پروردگار آنچه را بر عالمیان پوشیده است بر آنان ظاهر می‌گرداند .
از آن عاشق دلداده ، مناجاتی نقل کرده اند که انس این طایفه را با محبوب واقعی نشان می‌دهد .
نوشته اند : هرگاه آماده برای نماز می‌شد ، سخت می‌گریست و می‌گفت : الهی ! به کدام قدم به درگاه تو آیم و به کدام دیده به قبلۀ تو نگرم و به کدام زبان با حضرت تو راز گویم ؟ الهی ! از بی سرمایگی ، سرمایه ساختم و به درگاه تو آمدم . الهی ! تو دانی و فضل و کرم رحمت خود . الهی ! اگر امروز ما را اندوهی پیش آید با حضرت تو گوییم ، اگر فردا اندوهی از تو رسد با که گوییم ؟
الهی ! ما را به ذلّ حجاب محجوب مگردان و غشاوۀ غفلت از بصر بصیرت ما بگردان . الهی ! اگر از کرم خود بیامرزیم زهی امید و آرزومندی و اگر عقوبت و عذابم نمایی با موی سپید زهی مستمندی . الهی ! مرا روی نیاز به بخشش توست و چشم امید به رحمت تو . الهی ! اگر گویم مرا در زمرۀ نیکان محسوب دار هرچه می‌بینم جز بدی نکرده‌ام و جز طریق خطا نسپرده ام . الهی ! از کرم خود مرا حفظ کن تا به گرد نافرمانی و خلاف نگردم . الهی ! به درگاه تو آمده‌ام و از کرم تو نومید نخواهم رفت [1] . از خودی ای خدا نجاتم ده نفس امّاره قصد من دارد .
اول مقام از معرفت آن است که بنده را یقینی دهند اندر سر وی که اندام هایش بدان یقین بیارامد و توکّلی دهند او را اندر جوارح که بدان توکّل اندر دنیا سلامت یابد و حیرتی بدهندش اندر دل که بدان حیرت اندر آخرت رستگاری یابد ، یعنی اضطراب کردن اندر طلب از ضعف یقین است ، چون بنده را یقین شود که مقدّر به طلب کردن و ناکردن من بیش تر و کم تر نگردد ، از شغل سر و اضطراب جوارح فارغ گردد چنان که مصطفی صلوات اللّه علیه و آله فرمود :
و اعْلَمْ أَنَّ ما أَصابَکَ لَمْ یَکُنْ لِیُخطیَکَ وَ أَنَّ ما أَخْطاکَ لَمْ یَکُنْ لِیُصیبَکَ [2] .
آنچه باید به تو برسد ، هرگز از رسیدن به تو باز نماند و هرچه مقدور تو نیست هرگز به تو نرسد . گریزی نیست از کوی تو ای دوست چه سان برگردم از کوی تو ای دوست .
عارف آن باشد که همۀ کوشش‌های خویش کار بندد اندر طاعت و گذاردن حقوق‌های خداوند تعالی و به حقیقت بشناسد که از خدای تعالی به وی چه آمده است و بازگشتن وی از همه چیز به خدای تعالی درست برگردد ، یعنی هرچند معرفت با کمال تر باشد ظاهر وی به خدمت با نشاطتر باشد و آنچه به وی آمده است از خدای تعالی یا امر باشد یا منّت، پس امر خداوند را بداند و بداند جز گزاردن شکر منّت روی نیست . و بازگشتن به حق تعالی بر دو معنی باشد : یا اندر محنت باشد به صبر و به مولا بازگردد ، یا اندر نعمت باشد به شکر و به خداوند تعالی بازگردد .
---------------
[1] : نامه دانشوران : ۶۷ / ۹ .
[2] : بحار الأنوار : ۱۵۴ / ۲ ، باب ۲۰ ، حدیث ۷ .

برچسب ها: عارف ,
[ بازدید : 576 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 22 بهمن 1396 ] [ 0:17 ] [ ★★★ مجید شجاعی ★★★ ]

[ ]

◆◆◆ سلمان و ما سلمان : سلمان و چه سلمانی !!! ◆◆◆



او انسان با کرامتی است که از سرزمین ایران به عشق رسیدن به حقیقت به عنایت و هدایت حق به مدینه آمد و در آنجا به محضر منوّر رسول خدا صلی الله علیه و آله مشرّف و قلب الهی اش به نور اسلام منوّر و پس از مدتی اندک مراحل ایمان و منازل عرفان را طی کرد و به حقایق قرآن مجید آراسته شد .
پیامبر بزرگ صلی الله علیه و آله دربارۀ آن مرد الهی فرمود :
سَلْمانُ مَنَّا اهْلَ الْبَیْتِ [۱] .
سلمان از ما اهل بیت است .
و نیز در روح او و شخصیت والای قلبی و فکریش فرمود :
سَلْمانُ بَحْرٌ لا یُنْزَفُ وَ کَنْزٌ لا یَنْفَدُ [۲] .
سلمان دریایی است که خشک شدنی نیست و گنجی است که تمام نمی شود .
امیر المؤمنین علیه السلام او را لقمان امت [۳] و حضرت صادق علیه السلام وی را برتر از لقمان حکیم دانسته است .
از برای ایمان ده درجه است و سلمان وجود خود را به درجۀ دهم رساند و مقامی برتر از مقام اصحاب همۀ انبیا به دست آورد [۴] .
برای او علم بلایا و منایا بود و بارها امین وحی به وسیلۀ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله سلام حضرت احدیّت را به وی ابلاغ کرد .
او در راه ایمان به انواع شداید و حوادث و بلاها دچار شد ، ولی خم به ابرو نیاورده و در راه دوست با تمام وجود صبر کرد و استقامت ورزید .
او وقتی در جمعی نسبت به اصل و نسبش مورد پرسش واقع شد در جواب فرمود :
من سلمان فرزند بندۀ خدایم ، گمراه بودم به برکت محمّد هدایت یافتم ، فقیر بودم به برکت محمد غنی شدم ، برده بودم به برکت محمّد آزاد شدم ، این است حسب و نسب من [۵] !
---------------
[۱] : عیون اخبار الرضا : ۶۴ / ۲ ، باب ۳۱ ، حدیث ۲۸۲ ؛ بحار الأنوار : ۳۲۶ / ۲۲ ، باب ۱۰ ، حدیث ۲۸ .
[۲] : الاختصاص : ۳۴۱ ؛ بحار الأنوار : ۳۴۸ / ۲۲ ، باب ۱۰ ، حدیث ۶۴ .
[۳] : الاحتجاج : ۲۵۹ / ۱ ؛ بحار الأنوار : ۳۲۹ / ۲۲ ، باب ۱۰ ، حدیث ۳۸ .
[۴] : سفینة البحار : ۲۴۳ / ۴ ، باب السین بعده اللام .
[۵] : الکافی : ۱۸۱ / ۸ ، خطبة لأمیرالمؤمنین علیه السلام حدیث ۲۰۳ ؛ بحار الأنوار : ۳۸۱ / ۲۲ ، باب ۱۱ ، حدیث ۱۶ .

برچسب ها: سلمان فارسی ,
[ بازدید : 10175 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 18 بهمن 1396 ] [ 10:30 ] [ ★★★ مجید شجاعی ★★★ ]

[ ]

◆◆◆ حقيقت نماز ◆◆◆


‍ ✅ حقیقت نماز :

حقیقت نماز به وجود شش معناست :

۱ - حضور قلب :
فراغت دل‌از غیر نماز و حضور آن ، نزد فعل و قول خویش است .

۲- درک و فهم :
مراد از آن ، این است که قلب انسان، نزد معانی اعمال وی از قول گرفته تا فعل حاضر باشد .

۳ - تعظیم :
تن دادن به بزرگی خداوند متعال و بزرگداشت عبادت اوست .

۴ - هیبت :
ناشی از خوف خدا و ترسی است که از تعظیم و اخلاص برخاسته باشد .

۵ - رجا :
امید به فضل خداوند و پذیرش عمل از جانب او .

۶ - حیا :
پایداری در برابر هر چیزی که مخالف با توحید خدای متعال و معرفت اوست و درک موقعیت گناهکارانه .

منبع : اسرارالصلاة .
تألیف : میرزا جواد آقا ملکی تبریزی ، ص ۲۵۸ .

برچسب ها: اسرار الصلاة ، ميرزا جواد آقا ملکی تبریزی ، حقیقت تنماز ,
[ بازدید : 529 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 29 دی 1396 ] [ 17:36 ] [ ★★★ مجید شجاعی ★★★ ]

[ ]

◆◆◆ تصویری از شهر مشهد در سیاحتنامه ی ابراهیم بیگ ◆◆◆


در مملكتى مثل مشهد مقدس ، كه استعداد هرگونه تجارت را دارد ، ابدا يك كومپانى [ كمپانى ] و شراكت ديده نمى شود . حال آن كه مردمان صاحب ثروت هستند و مال التجاره از امتعه و محصولات ارضيه مانند قالى و ترياك و پنبه و غيره نيز الى ما شاء الله زياد است . و اين معنى هم دليل نفاق ايشان ولى در تقلب و تضييع امتعه و محصولات مملكت آن چه قالى است آن‌ها را به قرمز و رنگ هاى قلب معيوب كردند ، آن چه ترياك است هرگاه آرد و سريش پيدا نشود خاك مو موجود است . دولت چندين بار رنگ هاى قلابى را غدغن كرد و به طور مؤكد امر داد كه ترياك را نيز به چيزهاى ديگر مخلوط نكنند ، باز به جايى نرسيد . زيرا كه مأمورين رشوت گرفته غدغن را مهمل گذاشتند . بدتر از همه شيوع كشيدن ترياك در اين مملكت است كه مرد و زن ، برنا و پير بدان سم قاتل مبتلايند و در بازار و دكاكين ، على رؤس الاشهاد ، همه مى كشند . اين است كه نه در مردان مملكت اثرى از مردى و نه در زنان لطافتى از نسوانيت باقى مانده است .
حكومت هم ابدا اعتنايى بدين عوالم ندارد و چاره اى براى دفع اين بلاى مبرم كه ، خيلى سهل است ، هم نمى كند . عجب است كه علماى مملكت نيز اين زهر قتال را مسكر نمى دانند ، حال آن كه بدتر از ساير مسكرات آدمى را بى هوش مى كند . حتى مى گفتند در خانه هاى بعضى از علما، كه دزدان زى و قيافت علماى ملت هستند ، نيز مانند چاى متداول بوده همه مى كشند .
در مسجد « گوهرشاد » مشهد ، كه از مساجد عاليه است ، در ايام اقامت آن جا در مجلس وعظ ده واعظ نشستم . همه از روى يك سرمشق از استبراء و طهارت و غسل - كه پاى را چنان بردار و چنين بگذار - سخن مى رانند . تماما مشغول به فرع اند . اصل بالمره از ميان رفته . از جهاد و آيين آن و اسباب جهاد و مدافعه وطن كه چگونه بايد باشد ، ابدا حرفى در ميان نيست ، حال آن كه دشمن دين به در خانه هايشان رسيده است . بارى ، مى توان گفت كه به ايران ، از زمان پيشداديان تاكنون ، هيچ وقت امثال اين غفلت و بدبختى روى نداده است .

★ توضیح ضروری : مطلب فوق از دو جهت ادبی و اجتماعی در این پایگاه بارگذاری گردید و لزوما" همه ی مطالب مورد تأیید اینجانب نمی باشد . بنابراین از خوانندگان گرامی متمنی است ، با کمال دقت و هوشمندی و توجه به آن عصر و روحیات نویسنده مطلب را مطالعه فرمایند .
انتقاد ایشان به علما و روحانیت ، از طرفی لزوما" انتقاد به کل حوزه و ... نبوده و از طرفی مشعر به کم بضاعتی ایشان می باشد ، در جایی ایشان میگویند : علما تماما" مشغول فرعند . این در حالیست که موضوع علم فقه ، فروعات یا همان فروع دین می باشد . پس می گوییم : علیکم بالبصیرة !

برچسب ها: مشهد ، سیاحتنامه ابراهیم بیگ ,
[ بازدید : 530 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 28 دی 1396 ] [ 23:04 ] [ ★★★ مجید شجاعی ★★★ ]

[ ]

ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]